به خیالم آن همه شوق و آن همه لذتی که در تماشای ستاره ها و شهاب هایی که هر شب به آسمانم میفرستادی، زیبایی آن نور و ستاره و شهاب و وسعت آسمان بود اما اکنون پس از سال ها تماشای آنچه فرستادی و پس از سالها بهره بردن از آنچه و آنکه می خواستم و با لطف بر من ارزانی داشتی میفهمم، همه ی آن شور و شوق نه از تماشای ستاره ها بود ‌و نه از داشتن آنچه عطا کردی که از خیال دیدار روی تو بود از معمابودن تو ای معشوق رخ در نقاب کشیده !

و اکنون از تو می خواهم باز مرا با خیال دل انگیز خویش دیوانه سازی ای شیرینی شعرهای پارس

ای روح شرق  

مرا به نور خویش زنده بدار و از مردگی برهان.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها